Fated to love you / 2014

تقدیر بود عاشقت بشم / از بخت بد عاشقت شدم

.......
لی گان تنها و آخرین وارث یک خانواده ثروتمنده؛ خانواده عجیبی که علاوه بر ثروتشون یک بیماری موروثی رو هم برای پسرانشون به ارث میزارن به این صورت که عناصر ذکورشون بلااستثنا قبل از تموم کردن دهه چهارم زندگیشون دچار بیماری ژنتیکی خاصی میشن و فوت میکنن.بنابراین هیچ پسری در بزرگسالی پدر نداره و هیچ پدری جوانی پسرش رو نمیبینه.اینه که از هر نسل فقط یک پسر میمونه که وظیفه داره میراث خانواده رو حفظ کنه اونم به اینصورت که تا قبل 40سالگی باید حتما ازدواج کنه و بچه دار بشه.
لی گان اما رسیده به اوخر دهه سی و هنوز مجرده و معطل دوست دختر بالرینشه که آرزو داره در بردوی اجرا داشته باشه و این آرزو چنان دوره که 5-6سالی هست سه را مدام در حال سفر و تمرینه و لی گان در حال گول زدن مادربزرگش و زمان خریدن.
بالاخره صبر مادربزرگ و البته هیئت مدیره کمپانی که میترسن لی گان بمیره و کمپانی بی وارث بمونه تموم میشه و لی گان تحت فشار قرار میگیره که باید ازدواج کنه.لی گان که شنیده سه را داره برمیگرده کره تا شاید بمونه و امیدواره که در این مدت بتونه سه را رو راضی به ازدواج کنه قول موکد میده که تا پایان امسال بچه دار هم میشه دیگه ازدواج که هیچ چی!!!
شروع به تدارک دیدن مقدمات خواستگاری میکنه، حلقه میخره و در هتل لوکسی در ماکائو جا رزرو میکنه و سفارش میده سالن هتل رو برای یک خواستگاری باشکوه آماده کنن و خودش با هزار امید و ارزو راهی ماکائو میشه.
از اونطرف کیم می یانگ رو داریم که کاراکتر بیش از حد ساده و بی سروزبونی داره، اونقدر که دیگه از شور به در شده.می یانگ یه منشی ساده توی یه موسسه حقوقیه ولی بی سرزبونیش و عدم تواناییش توی نه گفتن جوری در موضع ضعف قرارش داده که شده پادوی موسسه، اسمشو گذاشته ان"بهش بنداز"که یعنی هر کاری که دوست ندارین انجامش بدین حتی اگر در حد دور انداختن زباله اس رو بندازید سر می یانگ و برید!!!
می یانگ از ابتدای زندگی ، سخت و بدون امید و آرزوی خاصی روزگار گذرونده.معتقده همه چیزهای خوب اساسا مال دیگرانه و اون باید به همین سطحی که در زندگی داره کاملا راضی باشه.معجزه که هیچ، حتی به شانس هم اعتقاد نداره اما روزی بالاخره شانس عجیبی در خونه اش رو میزنه!
بین کارمندان موسسه قرعه کشی میشه و می یانگ برنده دوشب اقامت در یکی از هتلهای ماکائو میشه؛ البته که رزرو برای دونفره درحالیکه می یانگ کسی رو نداره که باهاش بره.مادر و خواهرهاش شهرستان زندگی میکنن و گرفتار تر از اونن که بتونن سفر برن.
نهایتا می یانگ با مشورت با دوست هم خونه اش که از نوابغ بودن ایشون، تصمیم میگیره از وکیل جوونی که در موسسه کار میکنه و به نظر میرسه گوشه چشمی هم به می یانگ داره دعوت کنه تا باهاش در این سفر همراه بشه و به این ترتیب میشه که می یانگ و وکیل همراهش هم راهی ماکائو میشن و از بخت بد میرن به هتلی که در اون، لی گان قراره به سه را پیشنهاد بده...
این سفر نفرین شده بود! تقریبا هیچ چیز درست پیش نرفت.لی گان که توسط دو دشمنش تعقیب شده بود بوسیله اون دو نفر با داروی مخدر عجیبی مسموم شد،نسخه ابتدایی این دارو که بطرز غریبی در هتل دوره افتاده بود!!! به شکل عجیبتری به دست می یانگ رسید و می یانگ رو هم مسموم کرد، سه را بخاطر تماسی از کارگردانی در بردوی، اصلا به ماکائو نیومد و از همون فرودگاه راهی نیویورک شد، شماره اتاق 2009 کاملا تصادفی اما باز هم بدست همون دو ابلیس که لی گان رو تعقیب میکردن به 2006 تبدیل شد و می یانگ از همه جا بیخبر، که در اثر مخدر کاملا گیج بود بدون اینکه خودش هم بفهمه سر از اتاق لی گان در آورد...
نتیجه این ماجرای محیرالعقول، یک فاجعه به تمام معنا بود...به این صورت که حالا بعد از تمام فضاحتهای قابل حدسی که روز بعد پیش اومد، کمتر از یکماه بعد، می یانگ فهمید بارداره در حالیکه در همون ماكائو با یک خداحافظ تا ابد از لی گان جدا شده بود و حالا روی اینکه چینین چیزی رو بهش بگه نداشت!!!

خوب، طبق اونچه که شخصیتش ایجاب میکرد فکر کرد تمام مسئولیت این فاجعه رو شخصا به عهده بگیره و نهایتا اینکه بچه رو از بین ببره تقدیر اما چیز دیگری بود.مادربزرگ لی گان راجع به بچه فهمید و بچه ناگهان به کاراکتر زیادی مهمی تبدیل شد که چشم امید هزار نفر بهش دوخته شده بود!!!
این داستان کاملا به دونیمه قابل تقسیمه.نیمه اول کمدی کمی تند و تیزیه که بنظر من کاملا نیاز به هشدار برای رده سنی نوجوانان داره.اما نمیتونم انکار کنم که بعضی جاهاش واقعا خنده داره.بخصوص جایی که خود لی گان متوجه میشه داره بچه دار میشه...یا بدتر از اون ،جایی که وحشتزده فکر میکنه داره عاشق می یانگ میشه...
نیمه دوم ناگهان قصه جدی میشه البته که هنوز رگه هایی از طنز در قصه هست ولی همه چیز جوریه که انگار داریم فصل دوم سریالی رو میبینیم یا اصلا یه سریال دیگه میبینیم.

هم فضا و هم کاراکترها کاملا تغییر میکنن.
حسن قصه در اینه که داستان تا اخر حول محور اجباری به اسم بچه نمیچرخه و از یجایی به بعد هر کاراکتر راسا و بدون هیچ اهرم فشاری راجع به خودش و طرفش تصمیم میگیره.
جانگ هیوک فکر نکنم نیاز به معرفی داشته باشه.یک بازیگر جذاب و واقعا توانا که در هر نقشی بینظیره.اینجا البته اغراقی در کارش بود که نمیدونم به چه علت بود ولی در کل من دوسش داشتم و اصلا بخاطر ایشون این سریال رو دیدم.هر چند که تا ابد میگم بهترین بازیش در چونو و دوست داشتنی ترین کاراکترش مین کی سو در متشکرمه ولی اینجا هم لی گان رو خوب از کار در اورده بود.
جانگ نارا، هنرپیشه نامحبوب منه.نمیدونم چرا ولی راستش اصلا این خانم رو دوست ندارم و هر جا کنار جانگ هیوکه بیشترم دوسش ندارم ولی خوب، کیم می یانگ رو خوب از کار دراورده بود شاید هم چون هر وقت میبینمش عصبی میشم به نظرم رسیده که نقش موجود اعصاب خردکنی مثل می یانگ رو موفق از کار دراورده بود.راستش نمیتونم قاطع نظر بدم.ولی در مجموع کارش بد نبود و عجیبه ولی از عهده چرخش نسبی شخصیت هم براومده بود، انگار!
نقش کانگ سه را رو وانگ جی وان بازی کرده.اصلا این خانم رو نمیشناسم و صادقانه، بازیش هم بنظرم متوسط بود.
و اما راس سوم مثلث عشقی این سریال، دنیل پیت با بازی چویی جین هیوکه.لزومی نداره که بگم چقققدر بازیگر خوبیه ولی لازمه تاکید کنم در این سریال چه شخصیت دوست داشتنی و موثری بود و تا چه حد خوب بازی کرده بود.
موسیقی های کارو دوست دارم؛ شاید حتی بیشتر از خود سریال!!اتفاقا یکی از اهنگهاش رو هم دارم که دائما گوش کنم.
در مورد سکانسهای برتر؛ به غیر از یه سکانس جالب از جانگ هیوک توی تونل که به نظرم ایده جالبی پشتش داشت،چندتایی سکانس طنز خیلی خوب تو این سریال هست که واقعا میتونن بیننده رو بخندونن بخصوص سکانسی که لی گان رفته پیش دکترش و مدعیه یه حلزون مدام داره ازش بالا میره و اخیرا رفته توی مغزش!!!!سکانس رویارویی لی گان و مادر می یانگ هم واسه خودش شاهکاری بود...
خوب، و اما حرف اخرمون؛
این سریال هم به صورت درخواستی خلاصه شد بنابراین لازمه توضیح بدم که شخصا در نظر نداشتم خلاصه اش کنم چون واقعا مشمول قانون رده بندی سنیه.لطفا زیر سن 18-19سال سراغ این سریال نرید بخصوص که اساسا بنظرتون جذاب هم نخواهد اومد.فکر کنم قشری که بیشترین ارتباط رو باهاش برقرار میکنن عزیزان متاهل بخصوص مادرهان.
برای عزیزانی که فن جانگ هیوک هستن هم جالبه چون تاجایی که یادمه اولین باره داره نقش پدری رو که در استانه تولد فرزندشه بازی میکنه و خوب، کارهاش بامزه اس بخصوص که میدونیم خودش پدری با 3فرزنده و قطعا بازیش از تجارب شخصیش میاد...
به هر حال امیدوارم عزیزانی که سریال رو انتخاب کردن و دیدن ازش راضی باشن.
موفق باشید.

موسیقی متن سریال در تلگرام ..

***

برای اطلاع از اخرین گزارش ها وسریالهای درحال پخش وعکس ومطالب جالب درکانال نقد کره عضو شوید

کانال تلگرام